Oct 05 2003

عید، عید، عید

نوشته:     :::       Comments Off on عید، عید، عید

اینو بخونید برای مزاج اسلامیتون خوبه:

دیشب رفته بودم یه جایی که یه کاری رو انجام بدم. موقع برگشت سر میرداماد سوار یه تاکسی شدم که بیام خونه. تا سوار شدم راننده بهم گفت بفرمایید شیرینی. بعدم دستشو دراز کرد عقب تا شیرینی هرو ازش بگیرم. گفت بفرمایید شیرنیه عیده. عید مبعث حضرت محمد.
گفتم مرسی نمیخوام. ممنون.
گفت : مگه میشه! تا حالا نشده کسی دست منو رد کنه. شیرینی عیده! بفرمایید. بفرمایید (با یه قیافه خندان و مهربان! و البته حزب اللهی)
گفتم : خیلی ممنون نمیخوام.
گفت : من هرسال شب مبعث شیرینی میدم. بگیر دستمو رد نکن. من هم اسم خودم محمده هم اسم پسرم. بگیر پسرم دهنتو شیرین کن. بگیر دیگه. تبرّکه مال عیده.
گفتم : مرصی آقا من دوست ندارم خیلی ممنون. (با یه لحنیم گفتم که یعنی خفه شو و راهتو برو.)
گفت : آدم شیرینی عید رو رد نمیکنه. اونم عید به این عزیزی. میترسی قند خونت بره بالا که نمیخوری؟
دیگه آمپرم زد بالا و گفتم : نه‌، میترسم اسلام خونم بره بالا.
رانندهه خفه شد و چیزی نگفت.
بغل دستیم یه نگاهی بهم کرد که انگار ارث باباجانشو خورده بودم.


باقی مطلب

نوشته: در ساعت: 7:54 pm در بخش: بدون دسته بندی

Comments Off on عید، عید، عید  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی