Mar 26 2004
شهر من وبلاگستان
روز 26 مارس دوسال پیش وقتی خُسن آقا رو همین طوری الکی الکی راه انداختم فقط از روی کنجکاوی میخواستم ببینم این پدیده وبلاگ نویسی چه پدیدهای ست و همینطور همینطور تا زانو فرو رفتم توی این پدیده.
دوسال پیش وقتی شروع کردم به نوشتن حتی قادر نبودم چهارتا جمله بنویسم که 10 غلط املایی توش نباشه، یکی بخاطر اینکه کور لغت هستم و دلیل دیگرش بخاطر اینکه 23 سال بود فارسی ننوشته بودم و اصلا فارسی فکر کردن خودش یک مقولهای بود که کار هر روزم نبود آخه توی این غربتی که من پاگذاشته بودم کسی حتی نمیدونست فارسی خوردنی هست یا پوشیدنی و تا اونجایی هم که من میدونم در اون دوران توی این مملکت خراب شده فقط بیست سی تا ایرانی زندگی میکردند که همگی از هم فراری بودند یا بسیار دور از هم زندگی میکردند. این پدیده که نامش وبلاگ نگاری است باعث شد که من هم فارسی نویس بشم. اینکار همچنین باعث شد که افکار ایرانیها رو بهتر بشناسم و همچنین افکار خودم رو هم محک بزنم. باور کنید روزی که شروع کردم فکر نکرده بودم که این کار حتی یک ماه هم دوام بیاره.
حالا اما معتادش شدم اولین کاری که وقتی میام خونه میکنم روشن کردن این ماشین جادویی است و رفتن سراغ وبلاگها.
با اینکه عدهای دوست ندارند سر به تن خُسن آقا باشه ولی دوستانی هم که توی این دنیای مجازی پیدا کردم کم نیستند.
گرچه همکاریها تا اون اندازه نبوده که من ارزوش رو داشتم ولی روی هم رفته بد هم نبوده. دوستان اکثرآ با رویی باز پیشنهادات رو جدی میگیرند و بساط لوگو و بنر سازی راه می افتد گرچه عده ای این کار را هم بر نمیتابند.
امروز توی وبلاگها که دورمی زدم این حال به من دست داد که درکوچه پس کوچههای نوجوانی و جوانیم راه میروم. می ری توی یک وبلاگ می بینی بحثی درگرفته بیا و ببین انگاری توی همون کوچههاس که دعوا سر این یا آن بازی بود که یکی جر می زند و …
خلاصه بگویم وبلاگستان هم شهرکی شده برای خودش یا شاید بتوان گفت شهری است عریض و طویل که نه معلوم است سرش کجاست و نه تهاش، قدرش را بدانیم سعی کنیم به لجناش نکشیم جای خوبی برای تبادل نظر است.
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 9:48 pm در بخش: بدون دسته بندی