May 29 2004
چیزی بنام غیرممکن وجود ندارد
بخش دوم
من و برادرم در آن زمان بیشتر از دوازده سیزده سالی نداشتیم روزی او دلیل برتری خوش را با زبان بچه ها برایم توضیح داد و اینکه چرا او با اینکه از نظر فیزیکی خیلی از من کوچکتر بود قادر بود بر من غلبه کند. دلیلش در برتری روانی او بود برمن. از آن روز به بعد دیگر پیروزی درکار نبود چون دیگر من دلیلش را فهمیده بودم و همین باعث شده بود که ضعف روحیام را برطرف کند.
کسانی که با بازی پوکر آشنایی دارند میدانند که در این بازی داشتن برگهای خوب به تنهایی دلیل پیروزی نیست یک پوکرباز خوب با دست بد هم برنده خواهد شد دلیلش همین برتری روحی و اعتماد به نفس است.
مثال دیگری میزنم. شخصی در همسایگی ما زندگی میکند (چند خانه آن طرفتر) بنام (Børge Ousland بُرگه اوستلاند) او را کسانی که با سفرهای قطب شما آشنایی دارند حتمآ میشناسند. ناماش عالم گیر شده. این شخص را اگر مشاهده کنید از خودتان میپرسید او چگونه قادر است با یک جفت اسکی پای پیاده ماهها در برف و یخ بندان به تنهایی به قطب شمال یا جنوب برود.
از لحاظ فیزیکی شاید قدرتاش کمتر از یک کشتی گیریا یک دونده معمولی باشد ولی از لحاظ قدرت روانی حتی از یک تیم کشتی هم قویتر است. دلیل موفقیت او نه در قدرت فیزیکی اش بلکه در قدرت روحی روانی او است.
اینکه نوشتم چیزی بنام غیر ممکن وجود ندارد از این نظر بود. اینکه خواستن توانستن است، نکته اصلی است. وقتی چیزی را تا سرحد مرگ خواستی حتمآ یا مرگ را بدست خواهی آورد یا آن خواستهات را.
اگر چیزی را خواستی اولین قدم برای بدست آوردناش قبل از هر چیز ایجاد محرکه لازم روحی روانی است که باید فراهم شود. باید به خود بقبولانی که خواستار آن چیز هستی. وقتی که نوشتم برای غلبه بر دشمنت (در این مورد خاص جمهوری اسلامی) باید از نظر روحی برتری در مقابل رژیم بدست آورد. اینکه مدام به خودت و من تلقین کنی که ما قویتریم عاقبت قویتر خواهیم شد. این یک مساله روانی است. سخن آخر اینکه، این بیشتر یک جنگ روانی است تا یک جنگ فیزیکی.