Jan 29 2005
صبح زود زنگ زدم ایران
صبح زود زنگ زدم ایران دیدم اهل خانه نیستند، زنگ زدم به تلفن همراهی که یکی از اهالی خونه داره، میپرسم چه خبره که صبح به این زودی از خونه زدین بیرون!؟ میگه مسافرتیم. میگم مسافرت چه موقع!؟ میگه آخه امروز روز عید غدیر خم هست تعطیل هستیم زدیم بیرون! میگم عید چیچی!؟ میگه عید غدیر خم! میگم این دیگه چه عیدی هست!؟ آخه میدونید وقتی که آدم بیش از ربع قرن از او جهنم آخوندی دور باشه دیگه عید هاشَم یا میشه عید پاک یا چمی دونم روز تولد مسیح یا از این دست اراجیف و دیگه حتی در خاطراتش هم اثری از عید غدیر خم و این دست جفنگیات باقی نمیمونه. در جوابم میگه عید غدیر خم همون روزی هست که محمد علی رو سردست بلند کرد و گفت این جانشین من هست! میگم پس بگو این روز همون روزی بود که سنگ بنای بدبختی شیعیان و مخصوصا ما ایرانیها گذاشته شد! میگه یه چیزی در همین حدود.
میگم میدونی شاید تو سنت به اون اندازه نباشه که یادت بیاد، اگر خاطرت بیاد خمینی لعنت الله علیه قبل از اینکه ملت تا دم در جهنم بدرقهاش کنند سعی زیادی کرد تا بلکه عیدهای عربی رو به جای عیدهای ایرانی یا بقول خودشون عربها عیدهای عجمی جایگزین کنه، البته نه اون لعنت الله علیه و نه اراذل و اوباشی (از این دست) که بعد از او قدرت را بدست گرفتند تونستند از این غلطها بکنند و یقین داشته باش دیری نخواهد گذشت که ریشه این عید های عربی هم بزودی از آن دیار برچیده شود.
گفت خوب حالا برای چی زنگ زدی؟ گفتم زنگ زدم تا این عید منحوس رو به شما تسلیت بگم! گفت تو که نمیدونستی امروز عید غدیر هست! گفتم خوب حالا که میدونم! زد زیر خنده و در جوابم گفت: زبون تو یکی رو کسی نمیتونه ببنده. با خنده بهش گفتم مگر شکی هم داشتی.
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 9:51 am در بخش: بدون دسته بندی