Aug 26 2002

چه ميكنيم، چه ميخواهيم ،

نوشته:     :::       Comments Off on چه ميكنيم، چه ميخواهيم ،

چه ميكنيم، چه ميخواهيم ، چرا ميخواهيم ،با كه و چگونه؟
خيزشها و جنبشهاي اخير در ايران بيانگر اين واقعيت ميباشند كه چيزي در اين كشور در حال شكل گيري و جهت يابي است ، هر چند كه دستيابي به آزادي چندان هم نزديم نيست و وابستگي كامل به نوع ،واقع بيني، چاره گري، برنامه ريزي،تداوم، سرعت و دقت در عمل اين جنبشهاي اخير دارد.
   در يك طرف قدرت حاكمه مطلقه ميباشد كه از طرفي هيچ گونه وجه مشتركي با تفكر انسان و جامعه آزاد قرن بيست و يكم ندارد و به تمام امور و قضايا از زاويه ديد مخصوص به خود مينگرد كه الزاماْ جوابگوي نيازهاي امروز ملت ايران نيست و برنامه مشخصي براي بهبود وضع مردم در آينده دور و نزديك ارايه نميدهد و تنها منافع دون همتانه و آينده ننگر قشر خاصي را ارج مينهد كه كليه امكانات موجود را وسيله ابزاري براي رسيدن به مقاصد شخصي و گروهي خويش ميكند و اما طي سلطه بيست و سه ساله خويش تا حدودي كمابيش از بازيهاي پيش و پشت پرده فرامرزي ايران آگاه است و با وجوديكه تجربه ثابت كرده است كه از اين آگاهيها بموقع و به سود ملت استفاده نميكند، اما هر از چندي آنها را بميان كشيده تا جاي پاي خود را در اين خاك محكمتر نمايد ، هر چند كه اين جاي پاي محكم نمودن نهايتاْ براي ملت ايران گران تمام شود و از طرف ديگر عناد و دشمني خاصي با ايراني و ايرانيگري دارد. عداوتي كه حتي دشمنان خارجي هم با ايرانيان نداشتند مگر اعراب.
   در طرف ديگر مردمي قرار دارند كه با بازنگري به وضع خود در دو دهه گذشته، نا اميد از روند وقايع و دلسرد و بري از وعده هاي هميشگي رژيم و اصلاح طلبان آنچناني ، در تلاش براي دستيابي به همان آرمانها و ارزشهايي ميباشند كه رژيم وابسته و فاسد پيشين را براي نيل به آنها سرنگون كردند. اين امر و ميل به رسيدن به اين ايده آل چنان انديشمندان ايشان را مشغول نموده كه وقوع سياستهاي فرامرزي جهاني ولي بالقوه پيرامون منطقه ژئوپوليتيك ايران را به هيچ شمرده و هيچ گونه اهميتي به آنها نميدهند. مردم با سرنگون نمودن رژيم مقتدر سلطنتي كه وابسته ، فاسد و براي همين نيز منفور بود و هيچ تلاشي جدي براي جلب افكار عمومي به گونه معقول انجام نميداد، قلباْ خواستار راه يافتن به نوعي حكومت و اشتراك در آن بودند كه مغايرت كامل با ماهيت رژيم فعلي ايران داشت و دارد. اپوزيسيون آن زمان متاءسفانه براي رسيدن به چنين مهمي هيچ گاه برنامه اي منسجم ، معقول و همه شمول را با خطوط كلي ارائه نداد. گروههاي سياسي و خوشنام درون آن هيچ گونه ائتلافي را با يكديگر بر نتابيدند و بهنگام گفتن جدي و نه در حد ناله و گلايه از خطرات احتمالي دم فرو بستند و از مصالح انقلاب سخن گفتند.
دو چيز طيره عقل است دم فرو بستن
         به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشي
   به گونه اي ميتوان گفت كه آنها نيز به نوبه خود و به روشي ديگر برقراري روابط را جايگزين به كرسي نشاندن ضوابط نمودند و زماني كه شخصي در هيبت خميني ظاهر گشت، ترجيح دادند تا همگي به گرد او جمع شوند تا با كنار گداشتن اختلافات گروهي و شخصي به ارايه راه حل مناسب پردازند و بدينگونه خلقي را نيز بدنبال خويش كشاندند. اعمال ايشان در ابتدا گنگ و مبهم و فاقد هيچ گونه تحرك و استقلالي بوده و بعدها نيز عمدتاْ محدود به نشان دادن واكنش هاي ضعيف به تصميماتي بود كه از طرف هيئت حاكمه اتخاذ ميگرديد كه آنهم در ابتدا بسيار خفيف بوده و اين امر ايشان را عملاْ هميشه يك يا چند قدم عقبتر از حكومت قرار ميداد و قدرت ابتكار عمل سياسي را از دست ايشان ميگرفت. نتيجه اين بازي خام از دست دادن پايگاههاي مردمي ايشان بود. اين به معناي اين نيست كه رژيم توانست قلوب مردم را تسخير كند، بلكه تنها نمايانگر ندانم كاريهاي اپوزيسيون در مقطع هاي مختلف و حياتي پس از انقلاب ميباشد. چندان بيراهه نرفتيم اگر بنويسيم كه رهبر را خيلي دست كم گرفته بودند و فكر ميكردند كه خود ميتوانند از اين پشم نمدي براي خود درست كرده، ضمن اينكه با اين قيچي سر بقيه را هم اصلاح كرده اند. بعدها هم وضع بهتر از اين نشد و در عوض بدست گرفتن اوضاع و طرح و ارايه راه حل هاي مناسب، ترجيح دادند كه به سردار سازندگي و پس از آن به خاتمي و اصلاح طلبانش دل ببندند.
اين دومين باري بود كه ايرانيان در طول تاريخ خود فريب اتحاد اسلامي را خوردند و نهايتاْ با پل نزدن بر روي اختلافات خويش ،اسير خلفايي گشتند كه هم خود را ارجح بر غم ديگران ميداشتند. اين حالت را ميتوان تا حد بسيار زيادي به گردن شاه انداخت كه در زمان خويش هيچگاه زمينه و فرصتي را فراهم نياورد كه در آن ايرانيان درون ايران بتوانند به تجزيه وتحليل و انتقاد وضع خود به طور مستقل بپردازند و براي ساختن اينده خويش نيز قبول مسئوليت به طور صادقانه نمايند و برنامه ريزي و طراحي سياسي كنند . همچنان نيز ميتوان اين خرده را بر توده ايراني گرفت كه عليرغم اختناق و سركوب دولتي، خود نيز كمتر بر نظرات و عقايد ناصحين و خيرانديشان ( مصدق، اميركبير، قايم مقام و و و و…. ) خويش وقع نهادند و كمتر بر آن گشتند تا با دور زدن معضلات از راه ديگر وارد گود سياسي اجتماعي شده و راه حلي براي مشكلات سياسي و اجتماعي خود بيابند. وضع ايرانيان بيرون از ايران هم چندان بهتر نبود، هر چند كه در فضاي سياسي آزادتري ميزيستند.
   تا اينجا به بيان اوضاع درونمرزي ايران ( به صورت خيلي كلي و اجمالي ) پرداختيم، هر چند هم كه به مذاق خيلي ها خوش نيايد. حالت فعلي ايران و مردم ايران هم به مذاق نويسنده هيچوقت خوش نيامد، نميآيد و تحت اين شرايط نخواهد آمد. اين به آن در. حال ببينيم كه احوال در فرامرز ايران به چه قرار است و چه تاءثيرات مثبت و منفي را ميتواند بر روي روابط دروني ايران داشته باشد.
آريوبرزن

نوشته: در ساعت: 11:09 pm در بخش: بدون دسته بندی

Comments Off on چه ميكنيم، چه ميخواهيم ،  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی