Sep 04 2002

سخن یک دوست دوست عزیزی

نوشته:     :::       Comments Off on سخن یک دوست دوست عزیزی

سخن یک دوست
دوست عزیزی که خواننده ی ویلاگ هستند مطلبی را ارسال کرده اند که بنظر من نکات خیلی خوبی را دربر دارد از اینرو آنرا بدون دستکاری برایتان منعکس میکنم، درضمن من سعی خواهم کرد که جمع بندی از عقایدی که دوستان درمورد وبلاگ عمومی دادند تهیه کنم و روز شنبه یا یکشنبه آنرا آماده و روی نت خواهم گذاشت. این هم مطلب دوستمان:
حسن آقا با درود، من تلاش کردم که سخنان در پايين آمده را در بخش ديدگاه دوشنبه دوم سپتامبر بنويسم که نشد، بنابر اين آن را با اين پيک و اين چاپارخانه برايت می فرستم . زنده باشی ( کنجکاو)
دوستان گرامی با درود
نخست آينکه بگوييم من تنها يک خواننده نوشته های شما هستم و گاه پيش مآيد که از ديدن نوشته های اين و آن نژند خو می شوم و يا به هيچان می آيم و می آييم چند خطی می نويسم.
نخست اينکه دوستمان حسن آقا جايی نوشته بود از اين می ترسد که بميرد ومرگ اين حکومت را نبيند و من در اينجا به او می گوييم که اگر تو از چنگار(سرطان) و يا بيماری عفونی کشنده ايی در رنج نباشی که در چند ماه آينده از پا درت بياورد، سد در سد بدان که اين حکومت اسلام و همه چاقو کشان دزدش ( راست و ميانه و چپ!! و اصلاحگراو هر چرند ديگر) زودتر از اينها نابود خواهند شد که تو می انديشی.
دوم اينکه، دين و انديشيدن يک آنتاگونيسم با تاريخی هزاران ساله است. بر اين پايه، دين برای اين آمده که آدمی را با سخنان از پيش آماده شده از انديشيدن باز داردو انديشه کفر است و امروز در آن کشور ما ( بلدالطيبه، به گفته امامی کاشانی) ، دين مداران ( آن هم اسلامی/ شيعی اش) فرمانفرمايی می کنند. پس جای شگفتی نيست که جلو آزادی انديشه و هرگونه آزادی را ( اگر بتوانند) بگيرند و برايشان هم مهم نيست که نوشته يک وب لاگ نويس با چهل خواننده ( اميد نوشته) و يا… بر اين پايه، به گمان من تا آنجا که می توان بايد جلو دستزسی و سرکوب اينان را با هوش ياری خودمان و آموخته هايمان از گذشته بگيريم. پس:
دنباله…
يک – بی آنکه به اسطوره هوشمندی اين نابخردان در کاربرد تکنولوژی و حتی خود اين تکنولوژی دامن بزنيم، که آی آنها ما را رد يابی می کنند و می توانند همه گفتگو ها و نوشته های ما را ببينند و گوش کنند. من در اينجا با گل کو( برداشت من از آن گفته ها) هم رای هستم که بابا کسی که می خواهد بيانديشد، بنويسد و افشا کند، بايسته و شايسته نيست که در وب لاگش همه سرگذشتهای زندگيش را از سير تا پياز بنويسد. و شايد اعتماد ساده دلانه ايی به اين آدمخوران داشته باشد.
دو – من به هيچ رو به خودسانسوری باور ندارم و اينکه من در بالا نوشتم اين است که خود افشاگری نکنيد.
سه – من آموخته ام که با دشمنانم اعتماد نکنم.
اما اين گفتگو در باره وبلاگ عمومی: من تنها در يک مورد ( يادم نيست کدامين سايت ايرانی بود) که به گمانم پدوفيليسم اشاره شده بود ، هيچ جای ديگر نديدم که بايسته قيچی بود. يادتان باشد که هيچکس اين حق را از شما نگرفته که همزمان با معرفی يک وب لاگ ( برای نمونه ضد زن و يا جوکهای آقای رهام و برادران اخوان المهندسين اسلام) از زبان طنز و انتفاد پرهيز کنيد. نيازی هم نيست زياد بهداشتی باشيد.
اگر گمان می کنيد که خردسالان به وب لاگ عمومی سرک می کشند، بايد به خواننده در همان خط نخست بايک ” پاپ آپ ويندوز” و يا هر ابزار ديگری يادآوری نمود.
پايدار باشيد.

نوشته: در ساعت: 2:51 am در بخش: بدون دسته بندی

Comments Off on سخن یک دوست دوست عزیزی  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی