Oct 08 2002

بی بی جان قربان روح

نوشته:     :::       Comments Off on بی بی جان قربان روح

بی بی جان قربان روح پاکت
در ایام نوجوانی، آنزمانها که شروع کرده بودم به سوالهای عجیب و غریب در مورد مذهب (15، 16 سالگی)، درمنزل خاله عزیزم که خیلی دوستش دارم، هفتگی آخوندی روضه میخواند، اگر بپرسید برای کی میگویم برای درودیوار چون این موضوع را من هم تا امروز نفهمیدم. چون شوهر خاله ی من آدم با ایمانی بود، گرچه من از آن ایمان هم چیزی نمی فهمیدم و هنوز هم نمی فهمم.
معمولا کسی در خانه نبود وقتی که آخوند روضه را میخواند، یکی از این روزها که من در آنجابودم و بی بی پیرم هم آنجابود هنگامی که آخوند در یک اطاق به خواندن روضه مشغول بود و بی بی در اطاقی دیگر در حال گریه نظاره گر این صحنه بودم.
هنگامی که آخوند روضه خود را از صحرای کربلا تمام کرد، مرا مامور کردند که پاکت پولی را به او بدهم و او را مرخص کنم. پس از مرخص کردن آخوند دیدم هنوز بی بی جان در حال گریه کردن است، به اطاق رفتم تا جویای حالش شوم، دیدم که ول کن نیست و بی مهابا حسین گویان گریه میکند و به سینه ی خود میزند، مداخله کردم و به او گفت بی بی جان روضه خوان تمام کرد و رفت، صحرای کربلا تمام شد!. بیچاره گوشش نمیشنید و هنوز متوجه نشده بود که آخوند رفته بود و صحرای کربلا تمام شده بود. وقتی که گریه اش تمام شد از او پرسیدم که بی بی جان شما که نمی شنوی آخوند چه میگوید چطور پس گریه میکنی!؟ در جوابم گفت: وقتی این آخوند می آید اینجا من بفکر صحرای کربلا می افتم و گریه میکنم نیازی به شنیدن ندارم. به شوخی گفتم پس از این به بعد کافی است که این آخوند بیاید اینجا و شروع کند به هر اراجیفی که دلش خواست بخواند و شما گریه میکنی!؟ خندید و گفت: از این حرفها نزن آخوند که اراجیف نمیگوید. ای کاش امروز زنده بود و میدید که اراجیف گویی یعنی چه و دقیقآ همین آخوندها هستند که چیزی جز اراجیف گفتن نمیدانند.

نوشته: در ساعت: 12:57 pm در بخش: بدون دسته بندی

Comments Off on بی بی جان قربان روح  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی