Jun 06 2003
ازقرار معلوم گیره هم گیرهای شد
رفته بودم توی گیره مطالبشان را بخوانم خواستم نظر بدهم وقتی که لینک را فشار دادم دیدم میگه: کجا بابا مگه اینجا طویله است که همینطور سرت را انداختی پایین میخوای بیای تو! البته نه با این لحن ولی کمی مودبانهتر. رفتم با هزار مکافات اسم شناسه و حرف رمز ورودم را پیدا کردم، وارد شدم چون شدیدآ این مساله داشت به اعصابم فشار میآورد و نمیتوانستم بدون عکسالعملی آنجا را ترک کنم. خلاصه بعد از پیدا کردن حرف رمز ورود این مطلب را برایشان گذاشتم آنجا بجای نظر:
آقا جان این دیگه چه بامبولی هست سر مردم در میارین!؟ با این حرف رمزهای مشکلی که تحویل مردم میدهید توقع دارید که هر کسی بتواند صدتا از این حروف را توی کلهاش جا بدهد!؟ مخصوصآ مغز پوکی مثل مغز خُسن آقا!؟ خوب معلوم است که اینکار امکان پذیر نیست و شما با این کارتان تیشه به ریشهی خود میزنید و بس. اگه وارد نشیم اجازه نمیدید بنویسیم!؟. شمام دارین به همان راه انحصار طلبی رژیم وارد میشید که کار خیلی بدی است.
این هست معنی آزادی بیانی که تبلیغاش را میکنید!؟
اینتر نت را که نمیتوان درون یک دیوار قرار داد! کی میخواهید متوجه شوید!؟
حالا خودمونیم، مگر شما نیستید که از سانسور رژیم مینالید!؟ مگر چه میشود گیرم خُسن آقا مخفیانه آمد و چهارتا فحش داد و رفت! فکر میکنید کسانی که سرشان به تنشان میارزد ارزشی برای اینگونه نوشتارها قائلند!؟
مگر این آقای افشین زند با هزار حقهبازی برای من بارها وبارها فحشهای رکیک ننوشت، دیدید چه شد! عاقبت او رسوا شد و من حتی بدون دفاع از خودم سربلند تر از او از این معامله بیرون آمدم.
آقا جان کی میخواهید درک کنید حرف باد هواست، البته اگر بدون منطق باشد ولی اگر منطق برنده پشت حرف باشد آنگاه سلاحی است که نمیتوان با آن در افتاد.
آقای خمینی اوایل انقلاب دستور شکستن قلمها را صادر کرد، همگی تشویق کنان از او حمایت کردند، روزنامه آیندگان را بست و دیدید که بعد از آن چه شد. عاقبت این راه به جهنمی منتهی میشود که دامن همه را خواهد سوزاند.
من آنچه شرط بلاغ است با تو ميگويم تو خواه از سخنم پند گير خواه ملال
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 2:06 am در بخش: بدون دسته بندی