Jul 06 2003

اين مقاله را خواندم و

نوشته:     :::       Comments Off on اين مقاله را خواندم و

اين مقاله را خواندم و لازم دانستم كه در اينجا به چاپ رسانم تا آغازگر بحث و گفتگو گردد.
بابک خرمدين، آذربايجان و هويت ملی
به بهانه مراسم قلعه بابک
جنبش بابك، جنبشی سراسری و فرا منطقه‌ای بود و بابک هدفی جز بيرون راندن اشغالگران از همه ايران و پی افکندن نظامی عادلانه بر پايه آموزه‌های مزدک در سر نمی‌پرورد
بابک مانند يک قهرمان باليد، مانند يک قهرمان زيست، مانند يک قهرمان جنگيد و مانند يک قهرمان کشته شد و با آلودن چهره‌اش به خونی که از بازوی بريده‌اش ميريخت، حسرت ديدن رخ زردش را نيز به دل کشندگانش گذاشت و يادگاری بزرگ در انساندوستی، دادگستری و دادجوئی، دليری و بيش و پيش از هر چيز ايراندوستی، برای همه ايرانيان؛ از ارس تا هيرمند و از دريای خزر تا خليج پارس بجای گذاشت
مزدک بامدادان
mazdakbamdadan@arcor.de
يكشنبه ۱۵ تير ۱۳۸۲
همه ساله با نزديک شدن زادروز بابک، مراسمی در قلعه جمهور برگزار ميشود، که به گفته دست اندرکاران و برگزارکنندگان آن تجديد پيمانی است با جنبش هويت طلبی مردم آذربايجان، که بابک خرمدين به عنوان “قهرمان ملی آذربايجان” سمبل و نماد آنست.
تا هنگامی که اين آئينها تنها جنبه بزرگداشت يک قهرمان ملی و پيکارگر راه آزادی را داشتند، برای من نيز به عنوان يک ايرانی اين رخکرد فراگير به تاريخ ايران و قهرمانانش تنها مايه شادی و افتخار بود. از دوسال پيش به اين سو ولی، آئينهای بزرگداشت بابک رفته رفته ميروند که رنگ و بوئی ناخوشايند به خود بگيرند.
برای من به عنوان يک ايرانی “آذري- پارسي” دردناک است که شاهد اوج گرفتن سوء استفاده نژادپرستان ترک از اين آئينهای پر شکوه به بهانه مبارزه با نژادپرستی فارسها باشم، و بدليل وابستگی خونی و فرهنگی توأمان به هر دو ملت فارس و آذری نميتوانم شعارهائی چون “نابود باد ارمنی، مرگ بر داشناک” (محو اولسون ارمنی، ائولئوم اولسون داشناکا) را که به بهانه اشغال قره باغ سرداده ميشوند بشنوم و گرگ خاکستری (بوز گورت) را که نماد نژادپرستان ترکيه است ببينم و دم بر نياورم. بويژه هنگامی که با شگفتی فراوان ميخوانم: “بابک انقلابی ترکی بود، که بدست افشين، يک سردار فارس دستگير و کشته شد”!
نکته ديگر نيز بازميگردد به مصادره تنگ نظرانه بابک خرمدين، اين نماد مبارزه ايرانيان بر عليه اشغالگران عرب، به نفع جنبشی که داعيه احقاق حقوق برابر برای همه ايرانيان را دارد. نقش آذربايجان و مردم قهرمان آن در سراسر تاريخ پر افتخار اين خطه ايرانزمين در شکل گيری هويت ملی ايرانی آنچنان بزرگ و پررنگ است که نيازی به اين ترفندها باقی نميگذارد. نوشته زير نگاهی است تند و گذرا به تاريخ آذربايجان و تلاشی است در پالايش پندار تلاشگران جنبش هويت طلبی از آميخته‌های غيرمستند و سودجويانه نژادپرستان؛ چه فارس و چه ترک!
يکم، آذربايجان: آذربايجان نام خود را مديون آذرباد (آثوروات) سردار هخامنشی و حکمران ماد شمالی است که با مقاومت دليرانه و سياست هوشمندانه‌اش اين سرزمين را از گزند و دسترس اسکندر مقدونی بدور داشت و از آن پس ايرانيان اين خطه را به پاس و ياد او “آثورواتگانه” يا سرزمين آذرباد خواندند، که به مرور زمان به آثوروادگان و آذربادگان تغيير نام داد و آذربايجان عربی شده آنست.
مردم ساکن اين خطه تا قرنها پس از آغاز مهاجرت اقوام ترکمن و غز در سده‌های پنجم و ششم هجری به زبان يا گويش “پهلوي- آذری” سخن ميگفتند که شباهت بسياری به زبان کردی داشت. همام تبريزی شاعر مشهور آذربايجان (سده هفتم و هشتم هجری) ميسرايد:
وهار و ول و ديم يار خوش بی (بهار و گل به روی يار خوش است)
اوی ياران مه ول بی مه وهاران (بدون ياران نه گل باشد و نه بهاران)
عزالدين عادل بن يوسف تبريزی (سده هشتم و نهم هجری) ميسرايد:
سحرگاهان که ديلم تاوه گيری (سحرگاهان که دلم ميگيرد)
جه آهم هفت چرخ آلاوه گيری (از آهم هفت چرخ آتش ميگيرد)
از ديگر شاعران و سخنورانی که آثار خود را به زبان پارسی نگاشته‌اند ميتوان از صائب تبريزی و شمس تبريزی نام برد.
قدر مسلم اين که زبان رايج در آذربايجان تا اواسط حکومت صفويان “پهلوي- آذری” ميبوده و ترکی آذربايجانی (زبانی که ما آذربايجانيها امروز به آن سخن ميگوئيم) رفته رفته از اواخر سده دهم هجری جايگزين آن شده است.
پس از کوچ گسترده اقوام ترک زبان به غرب آسيا و آسيای کوچک تيره‌هائی از آنان (غزها و ترکمانان) در اران و آذربايجان ساکن شدند و از امتزاج ايشان با ساکنان اصلی اين سرزمينها ملتی پديد آمد که از همان آغاز به رغم همزبانی و همکيشی با ترکان عثمانی با اتکا به عناصر اساطيری و تاريخی ايران، راه خود را از آنان جدا کردند و بدنبال پی ريزی هويتی مستقل از ترکان عثمانی بودند و اين نکته چندان نيز غريب نبود، چرا که “مردم آذربايجان” در اين دوره نتيجه ترکيب و اختلاط دو فرهنگ بودند: فرهنگ مهاجرين ترک و فرهنگ ساکنين آريائی. در همين راستا بود که نشان ملی ايران – شيروخورشيد – در دربار غياث الدين کيخسرو پسر علاء الدين کيقباد از پادشاهان سلجوقی آسيای کوچک (ترکيه امروزی) پديد آمد. (لقبهای اساطيری اين شاهان ترک، کيخسرو و کيقباد، دليلی محکم برای اثبات مدعای بالاست).
در آذربايجان امروزی و شرق آسيای کوچک دو تيره بر سر ايجاد دولتی مستقل از دربار عثمانی با يکديگر رقابت ميکردند: آق قويونلوها (سپيد گوسپندان) و قره قويونلوها (سياه گوسپندان)، و بر خلاف ادعای برخی از پان تورکيستها که اختلاف اين تيره‌ها و دربار عثمانی را دارای ريشه‌هائی مذهبی (شيعه و سنی) و نه ملی ميدانند، بايد گفت که مذهب شيعه تنها پس از به قدرت رسيدن سلسله صفوی بود که در اين خطه و سراسر ايران رواج يافت و اختلاف نياکان آذربايجانی ما با همزبانان عثمانيشان تنها و تنها ريشه ملی داشت. آق قويونلوها پيروز شدند و زمينه را برای برآمدن خاندان صفوی فراهم کردند.
نهصد سال پس از بر افتادن پادشاهی ساسانيان گهواره نوزائی ملت ايران سرزمين آذربايجان بود و احياگر آن، پادشاهی ترکنژاد؛ شاه اسمائيل صفوی، که نسب خود را به امامان شيعه و از آن طريق به بی بی شهربانو و يزدگرد سوم ميرسانيد و بر پسرانش نامهای اساطيری (تهماسب، سام، بهرام) مينهاد و والتر هينتس اورا به حق “بنيانگذار نخستين دولت واحد ملی” در ايران خوانده است. از اين دوران است که نقش محوری آذربايجان در جنبشهای سياسی ايران روز به روز پررنگتر ميشود و به جنبش مشروطه ميرسد. افزون بر اين، تاريخ ايران بويژه در سده‌های اخير پر از شخصيتهای آذربايجانی است که ردپايشان در جای جای گستره فرهنگی ايران به چشم ميخورد. برای نمونه بزرگترين شاعر سبک قديم ايرانی شهريار است که اشعار ترکی او نيز در همه کشورهای ترکزبان هماورد ميجويند. ديگری احمد کسروی است که به تنهائی به اندازه يک فرهنگسرای چند سد نفره به زبان پارسی خدمت کرده است و آثار تاريخی او در باره آذربايجان و ايران از مستندترينها به شمار می‌آيند (اگر چه من با نظرات او در مورد زبان ترکی و هويت آذربايجان بشدت مخالفم). فهرست چهره‌های ادبی، علمی، هنری و اجتماعی آذربايجان چندان بلند است که ميتواند مقاله مستقلی را به خود اختصاص دهد.
دوم، بابک خرمدين: بابک در خانواده‌ای زحمتکش و تنگدست بدنيا آمد و در سالهای کودکی پدرش را از دست داد (به روايتی پدرش مردآس هنگامی که زنش باردار بود، در دفاع از او بدست اشغالگران عرب کشته شد). مادرش که زنی يکچشم ميبود و با کار در خانه دارايان گذران ميکرد، بابک را در همان سنين نوجوانی به جاويدان پسر شهرک، خداوند دژ بذ و سرکرده خرمدينان سپرد. پس از مرگ جاويدان بابک همسر او گل اندام را به زنی گرفت و همو، سران خرمدينان را به اطاعت از بابک خواند و گفت که روح جاويدان در تن بابک حلول کرده است و بدين گونه بابک به سال صد و نود و پنج خورشيدی، يعنی چيزی بيش از سيصد سال پيش از آنکه پای نخستين مهاجرين ترک به آذربايجان برسد، خداوند دژ بذ و سر کرده بی رقيب خرمدينان شد.
در باره واژه “خرمدين” بيشتر تاريخنگاران بر آنند که دليل اين نامگذاری اعتقاد خرمدينان به خوشی و خرمی و استفاده از نعمتهای خدادادی در همين جهان است. روايت ديگری که به نظر من درستتر می‌آيد مربوط است به جنبش مزدکی در دهه‌های پايانی حکومت ساسانيان: پس از سرکوب درست دينان و کشته شدن رهبر و بنيانگذار اين جنبش، مزدک بامدادان، همسر او خرمه (خورمٌک) به مادآذربادگان گريخت و در اندک زمانی مردم بسياری بر سر او گرد آمدند. جنبش خرمدينی در حقيقت نام از خرمه، همسر مزدک داشت، بويژه که همه تاريخنگاران در مزدکی بودن عقايد خرمدينان متفقند.
جنبش بابک بيست و دو سال به درازا کشيد و چنان لرزه‌ای بر اندام خلفای عباسی افکند، که معتصم دستور به ساختن موضعی در سامرا داد که هرگاه محمره (سرخ جامگان) بناگاه در بغداد سر بر کردند، بدانجا بگريزد. اين جنبش، جنبشی سراسری و فرا منطقه‌ای بود و بابک هدفی جز بيرون راندن اشغالگران از همه ايران و پی افکندن نظامی عادلانه بر پايه آموزه‌های مزدک در سر نمی‌پرورد. جنبش خرمدينان در همه شهرهای آذربايجان، اسپهان، همدان و کردستان امروزی رواج کامل داشت و دامنه نفوذ آن به بغداد نيز ميرسيد و در سالهای پايانی آن، حتی بردگان ساکن در زنگيان (زنجان) و اعراب ساکن در نواحی کرگ (کرج) نيز به آن پيوستند. از سوی ديگر، ارتباط منظم بابک با سران ديگر جنبشهای رهائی بخش در ايران مانند مازيار در تبرستان و سندباد در سيستان نشان از آن دارد که قهرمان بذ در پی گسترش جنبش به سراسر ايران ميبوده و هيچگاه تنها پروای آذربايجان را در سر نداشته است.
پايان دردناک جنبش سرخ پرچمان، پيش از آنکه دليلی بر کوتاهی کوشندگان آن و يا دليری و پايمردی اشغالگران باشد، تکرار چندين باره مثل پارسی است که ميگويد: “از ماست که بر ماست…”. افشين (خيذر پسر کاووس فرمانروای اشروسنه در جنوب تاجيکستان امروزی) اگر چه خود پروای احيای عظمت گذشته ايران و راندن اشغالگران را در سر ميپرورد (و عاقبت نيز جان خود را در اين راه گذاشت)، ولی به خاطر تربيت اشرافی و افکار طبقاتيش به عنوان يک شاهزاده، قادر به پذيرش خواسته‌های خرمدينان نيز، که با معيارهای امروزين در پی برپائی يک حکومت سوسياليستی بودند نميبود. از ياد نبايد برد که اجداد افشين (اشراف و زمينداران دوره ساسانی) اجداد بابک (مزدکيان) را به وحشيانه ترين شکلی سرکوب کرده بودند.
بابک مانند يک قهرمان باليد، مانند يک قهرمان زيست، مانند يک قهرمان جنگيد و مانند يک قهرمان کشته شد و با آلودن چهره‌اش به خونی که از بازوی بريده‌اش ميريخت، حسرت ديدن رخ زردش را نيز به دل کشندگانش گذاشت و يادگاری بزرگ در انساندوستی، دادگستری و دادجوئی، دليری و بيش و پيش از هر چيز ايراندوستی، برای همه ايرانيان؛ از ارس تا هيرمند و از دريای خزر تا خليج پارس بجای گذاشت.
روا نيست که ياد و نام اين قهرمان بزرگ دستمايه برانگيختن احساسات کوته بينانه مشتی کم خرد شود که بنام دفاع از هويت ملی آذربايجان آب به آسياب پان تورکيستهای ترکيه ميريزند. ملت آذربايجان برای رسيدن به حقوق حقه خود و ديگر اقوام ساکن ايرانزمين، و زيستن در ايرانی آزاد، که در آن هيچ تبعيضی، نه سياسی، نه فرهنگی و نه اقتصادی به هيچکدام از اقوام اين مرز و بوم روا داشته نشود و هر ايرانی در هر کجای اين سرزمين کهن که هست، بتواند به زبان مادريش بخواند، بنويسد و بياموزد و در هر لحظه زندگی ‌اش فرمانروای سرنوشت خود باشد، مبارزه ميکند. در شأن چنين ملتی نيست که بنامش تاريخ را تحريف کنند و از قهرمانی که متعلق به همه ايرانيان، که همه بشريت است، بدروغ يک مبارز محلی بسازند، که برای رهائی آذربايجان و ساکنين ترکزبان آن ميجنگيده است.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ايران زمين بدور دارد
چهاردهم تير هشتاد و دو
مزدک بامدادان
mazdakbamdadan@arcor.de
پانوشت:
پس از درج نوشته پيشين من “مجاهدين، پايان غم انگيز……” دوستان بسياری مرا با فرستادن‌ای ميلهايشان شرمنده مهرشان کردند. ويروس نابکاری همه ساز و کار کامپيوتر را به هم ريخت و نشانی مرا بديگران و نشانی ديگران را به من وصل کرد و در هر رفت و آمدی گيرنده را هم از برکات خود بی نصيب نگذاشت. پايان سخن اينکه من مجبور به عوض کردن “سرور”م شدم و اگر اين دوستان جوابی دريافت نکردند، از سر کوتاهی نه، که از ترس اشاعه اين ويروس بوده است. نفرين خدا بر فرستنده‌اش!!!

نوشته: در ساعت: 9:50 pm در بخش: بدون دسته بندی

Comments Off on اين مقاله را خواندم و  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی